حــال ِ مــن خــوب است
امــا...
عــالی می شــوم
وقــتی کــه
تــــو...
با نگــرانی در آغوشــم می گــیری و می گویــی :
” نــه عــزیزم ، تو خــوب نیســتی ...
تو آرام آمدی...
نرم و بی صدا!
مثل قطره ای باران برقلبم چکیدی...
به سان برف آرام آرام درمن ذوب شدی...
تکه ای از وجودم شدی در این سنگستان!
نمیدانم تورا چه بنامم...
توکه آمدی آرام شدم!
چیزی در درونم خواند:"این آغاز دوست داشتن است"
ثابت شده است عاشقی... چیز بدی ست...
چه وسوسه ای دارد خدا بودن
فکرش را بکن
همیشه کناره تو
نزدیک تر از رگ گردنت باشم ...
اگر نوشته هایم را بیابی ، منم همان حوالی ام!!
تقدیـــر دروغ بزرگی است که دنیـــا برای گرفتن تـــو از من ساخته است… این شد ک تو قرن هاست تقدــــیر منی ...